ღღدست نوشته های یه دختر تنهاღღ

___0♥0♥_____♥0♥0,*-:¦:-* ___0♥0♥_____♥0♥0,*-:¦:-*

 

یه احساسی به تو دارم یه حس تازه و مبهم
یه جوری توی دنیامی که تنها با تو خوشحالم

 

یه احساسی به تو دارم شبیه شوق و بیخوابی
تو چشمات طرح خورشیده تو این شبهای مردابی

 

تا دستای تو راهی نیست دارم از گریه کم میشم
تو مرز بین من با تو دارم شکل خودم میشم

 

مث گلهای بی گلدون هنوزم مات بارونی
تو از
دلتنگی دریا توی توفان چی می دونی؟

 

نمی دونم کجا بودم که رویاهامو گم کردم
که می سوزم که می میرم اگر که از تو برگردم

 

خودم بودم که می خواستم همه دنیای من باشی
ببین غرق توام اما هنوز می ترسی تنها شی

 

یه احساسی به تو دارم یه جوری از تو سرشارم
یه کم این حسّو
باور کن که بی وقفه دوست دارم

 

یه احساسی به تو دارم شبیه عشق و دل بستن
تو هم مثل منی اما یه کم
عاشق تری از من

 

+نوشته شده در دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:,ساعت8:36توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

چه جوری شد نمی‌دونم که عشق افتاده به جونم
خودت خونسردی اما من، نه اینطوری نمیتونم

دارم حس میکنم هر روز به تو وابسته‌تر میشم
تو انگاری حواست نیست دارم دیوونه‌تر میشم

 

یه حالی دارم این روزا نه آرومم نه آشوبم
به حالم اعتباری نیست تو که خوبی منم خوبم

بگو با من چیکار کردی که اینجور درب و داغونم
نه گریونم نه خندونم مثل موهات پریشونم

من از فکر و خیال تو همش سردرد می‌گیرم
سر تو با خودم با تو با یه دنیا درگیرم

یه حالی دارم این روزا نه آرومم نه آشوبم
به حالم اعتباری نیست تو که خوبی منم خوبم

 ترانه‌سرا: مهدیه عرب

ژوان باند پریشونی وابستگی عشق آشوب

+نوشته شده در دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:,ساعت8:32توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم

چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم

 

نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی
من ای حس مبهم تو را دوست دارم

سلامی صمیمی‌تر از غم ندیدم
به اندازه‌ی غم تو را دوست دارم

بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم

جهان یک دهان شد هم‌آواز با ما
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم

+نوشته شده در دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:,ساعت8:24توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

فقط چند لحظه کنارم بشین .. یه رویای کوتاه، تنها همین 
ته آرزوهای من این شده .. ته آرزوهای ما رو ببین! 

فقط چند لحظه کنارم بشین .. فقط چند لحظه به من گوش کن 
هر احساسی رو غیر من تو جهان .. واسه چند لحظه فراموش کن 

 

برای همین چند لحظه یه عمر .. همه سهم دنیامو از من بگیر 
فقط این یه رویا رو با من بساز .. همه آرزوهامو از من بگیر 

نگاه کن فقط با نگاه کردنت .. منو تو چه رویایی انداختی 
به هر چی ندارم ازت راضیم .. تو این
زندگی رو برام ساختی 

به من فرصت همزبونی بده .. به من که یه عمره بهت باختم 
واسه چند لحظه خرابش نکن .. بتی رو که یک عمر ازت ساختم 

فقط چند لحظه به من فکر کن .. نگو لحظه چی رو عوض می‌کنه 
همین چند لحظه برای یه عمر .. همه زندگیمو عوض می‌کنه 

برای همین چند لحظه‌ یه عمر .. تو هر لحظه دنیامو از من بگیر 
فقط این یه رویا رو با من بساز .. همه آرزوهامو از من بگیر 

ترانه سرا: روزبه بمانی

لحظه

+نوشته شده در دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:,ساعت8:6توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

چشمانت را برای زندگی می خواهم

 اسمت را برای دلخوشی می خوانم...
دلت را برای عاشقی می خواهم

صدایت را برای شادابی می شنوم...
دستت را برای نوازش

 و پایت را برای همراهی می خواهم...
عطرت را برای مستی می بویم

 خیالت را برای پرواز می خواهم...
و خودت را نیز برای پرستش........

+نوشته شده در یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:,ساعت20:6توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

رشد می کند نهال باورت
در میان جنگل خیال من
آسمان پر از ستاره می شود
هرشب ازسروده های من
می نویسم از تو بی هراس
روی سطرهای دفترم
با مداد صورتی
ای تو بهترین بهانه ام
عادتی شده برای من
شعر گفتن از برای تو
فرصتی شده برای من
چیدن گلی برای تو

+نوشته شده در یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:,ساعت19:47توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

 

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب


 بدینسان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب


تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه


چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب


 تماشایی است پیچ و تاب آتش ها .... خوشا بر من


 که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب


مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست


 چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب


چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو


 که این یخ کرده را از بی کسی ها می کنم هرشب


 تمام سایه ها را می کشم بر روزن مهتاب


 حضورم را ز چشم شهر حاشا می کنم هر شب


دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش


 چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب


کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟


که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب

 

+نوشته شده در یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:,ساعت19:37توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

رگفت:آهسته بیا جلو

گفتم: چرا؟

گفت: فقط بیا

اومدم بی هیچ حرفی

گفت:میخوام یادگاری برات بنویسم

گفتم:کجا؟

گفت:رو قلبت.

گفتم:مگه میتونی؟

گفت:سخت نیست آسونه

گفتم:باشه بنویس تا همیشه به یادگار بمونه

یه خنجر برداشت...

گفتم: این چیه؟

گفت:هیسسس..... ساکت شدم

گفتم:بنویس دیگه چرا معطلی.

خنجر رو برداشت و با تیزی خنجر نوشت: دوستت دارم دیوونه

اون رفته ,خیلی وقته ,کجا؟ نمیدونم.اما هنوز زخم خنجرش یادگاری رو قلبم مونده

+نوشته شده در یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:,ساعت18:56توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

دنبال دنبال دنبال بهونه بودم که باهات آشتی کنم

عزیزم از این به بعد هر چی که دوست داشتی کنم

با تو قهر بودم عذاب واسه من

زندگی بی تو سراب واسه من

تازه فهمیدم چقدر دوست دارم

توی این دنیا فقط تو رو دارم

آشتی آشتی دیگه همیشه آشتی

داشتی داشتی نگو دوستم نداشتی

آشتی آشتی دیگه همیشه آشتی

توی قلبم گل امید کاشتی

روی شاخه ها پرنده های عشق

مرحم راز عشق ما شده اند

همشون بین گل های رنگارنگ

نغمه پرداز عشق ما شده اند

قربون خدا برم که یک هدیه ی بی نظیر

کرده ارزونی یه این بنده ی عاشق حقیر

بی تو شوقی ندارم ای گل باغ آرزو

با تو لحظه های من بار هوای دلپذیر

یه آسمون ستاره هدیه به چشمون تو

دل بهت سپردم جون من و جون تو

آشتی آشتی دیگه همیشه آشتی

داشتی داشتی نگو دوستم نداشتی

آشتی آشتی دیگه همیشه آشتی

توی قلبم گل امید کاشتی

آشتی


+نوشته شده در یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:,ساعت13:36توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

http://koumeye-eshgh.persiangig.com/image/%D8%A7%DA%AF%D8%B1%20%D9%85%DB%8C%20%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%DB%8C.jpg
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم چشمهایم را می شستی
و اشکهایم را با دستان عاشقت به باد می دادی
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم نگاهت را تا ابد بر من می دوختی
تا من بر سکوت نگاه تو
رازهای یک عشق زمینی را با خود به عرش خداوند ببرم
ای کاش می دانستی
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم هرگز قلبم را نمی شکستی

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم لحظه ای مرا نمی آزردی
که این غریبه ی تنها , جز نگاه معصومت پنجره ای
و جز عشقت بهانه ای برای زیستن ندارد
ای کاش می دانستی

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
همه آن چیز ها که در بندت کشیده رها می کردی
غرورت را ...... قلبت را ...... حرفت را
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
دوستم می داشتی
همچون عشق که عاشقانش را دوست می دارد
کاش می دانستی که چقدر دوستت دارم
و مرا از این عذاب رها می کردی
ای کاش تمام اینها را می دانستی

+نوشته شده در جمعه 26 آبان 1391برچسب:,ساعت17:22توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |


سرم را روی شانه پنجره می گذارم و گریستن آسمان را می نگرم.چه بی پروا می گریی عشق .دانه های اشک بر روی گونه های شیشه می لغزد و خاطرات به روی گونه های من.پنجره های روبه رو بسته اند.
این روزها دیگر کسی به دیدار باران نمی آید دیگر کسی عاشق نمی شود.در کوچه های خلوت تنهایی مان نه رهگذری می خواند و نه درویشی و انگار هیچ شاعری در لحظه های تولد عشق نمی گرید.
درویش به کوچه های ما بیا صدای تو لیلی و مجنون را بیدار می کند.در این باران بی امان بخوان تا عشق جان بگیرد تا کسی بی قرار یارش شود.بزن به دل کوچه ها و آن قدر حدیث عشق و ذکر یا عشق یا عشق یا عشق سر بده که لیلی با پای برهنه خود را به دیدار مجنون برساند. 
بخوان درویش صدایت بوی صبح می دهد. کی سر می زند سپیده ما؟ بخوان تا پنجره های بسته گشوده شود و به کوچه ی بی درخت و بی بهار دوباره برگردد.
من نذر کرده ام... نذر کرده ام تار تار گیسویش را دانه دانه با اشک بوسه زنم.
من نذر کرده ام یا عشق یا عشق یا عشق...
http://s2.picofile.com/file/7245087204/4cnlx1y.jpg

+نوشته شده در جمعه 26 آبان 1391برچسب:,ساعت17:18توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

 
دلم تنگ است، نميدانم ز تنهايي پناه آرم كدامين سوی .

پريشان حالم و بي تاب مي گريم و قلبم بي امان محتاج مهر توست .

نميدانی چه غمگين رهسپار لحظه های بی قرارم من به دنبال تو همچون كودكی هستم ومعصومانه می جويم پناه شانه هايت را كه شايد اندكی آرام گيرد دل.

دلم تنگ است وتنهايي به لب می آورد جانم بيا تا با تو گويم از هياهوی غريب دل كه بی پروا تلنگر ميزند بر من و می گويد به من نزديك نزديكی به دنبال تو ميگردم ، به سويت پيش می آيم ، چه شيرين است پر از احساس يك خوشبختی نابم

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری چهارم www.pichak.net كليك كنيد

+نوشته شده در جمعه 26 آبان 1391برچسب:,ساعت17:4توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

 



 
امروز هم گذشت یه روز دیگه از روزهای بی تو بودن
هنوز از این روزهای وحشتناک باقی مونده …  
تنهای تنها میون این همه آدم سخته.  
دلم میگیره وقتی بهش فکر میکنم
http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up8/94084000283816572773.jpg
وقتی نگاه می کنم وتا فرسنگها کسی را پشت و پناهم نمی بینم
خسته شدم از این همه لبخند زورکی
از این همه بهونه الکی
ای کاش یه ذره فقط یه ذره شهامت داشتم اونوقت واسه پنهون کردن بغض تو گلوم سرفه نمی کردم
ونمی گفتم مثل اینکه سرما خوردم
اونوقت دیگه بهونه اشکام رفتن پشه تو چشمم نبود
خسته ام از جواب دادن های دروغکی از اینکه به دروغ بخندمو اعلام رضایت بکنم تا کسی نفهمه
روزگارم عالیه برای سوختن برای نابودی من
به اینا کار ندارم دلم واسه تو تنگ شده .

+نوشته شده در جمعه 26 آبان 1391برچسب:,ساعت16:57توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

دوستت دارم رازیست که در حنجره خفه می شود وقتی تو نیستی...

+نوشته شده در پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,ساعت16:54توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |


چون دوستت می دارم
حتی آفتاب هم که بر پوستت بگذرد
من می سوزم!

پاییز از حوالی حوصله‌ات که بگذرد
من زرد می شوم!

و تا کفش های رفتنت ‌جفت می شوند
غریب می‌مانم!

که نیلوفرانه دوستت می دارم
نه ماننده‌ی مردمانی که دوست داشتن را
به عادتی که ارث برده‌اند
با طعم غریزه نشخوار می کنند!!

من درست مثل خودم
هنوز و همیشه دوستت می دارم!

دوستت دارم

+نوشته شده در پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,ساعت15:8توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

وقتی حالت بده ، روحت بی پناهه

می بینی هر کاری کردی اشتباهه

 

وقتی کم کم به کسی وابسته می شی

چون از شب بی نوازش خسته می شی

 

وقت آروم شدنت خیلی بعیده

اینجا یکی هست که به حرف هات گوش می ده

 

برگرد به من ، مثله پرنده ی که درختش رو پیدا کنه

برگرد به من ، مثله کسی که شبونه هوسه دریا کنه

 

وقتی به جز شب هیچ رنگی تو نگات نیست

وقتی کسی اندازه ی تنهای هات نیست

 

وقتی گم می شی و می ترسی دوباره

می فهمی هیشکی مثل من دوست نداره

 

وقتی دلت به صد در بسته رسیده

اینجا یکی هست که تو مشتش یه کلیده

 

برگرد به من ، مثله پرنده ی که درختش رو پیدا کنه

برگرد به من ، مثله کسی که شبونه هوسه دریا کنه

 

برگرد به من ، مثله پرنده ی که درختش رو پیدا کنه

برگرد به من ، مثله کسی که شبونه هوسه دریا کنه

+نوشته شده در پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,ساعت13:43توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

دلتنگی هایم را برای تو می گویم

تو گوش کن به من و هیچ مگو

قصه هایم را تو بشنو

حرفهایم را برای تو می گویم و تو ...

***

همه آن دیروزهایم با تو گذشت و

همه امروزهایم بی تو

دلتنگی هایم را با تو میگویم

+نوشته شده در پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,ساعت13:23توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

دل من سخت گرفته است از این دوری شوم
طاقت دوری یک لحظه دگر نیست مـــــــــــرا

وای از این کندی هر ثانیه از دلتنگــــــــــــــی
که دگر تاب درازای گذر نیست مـــــــــــــــــرا

سایه اشک به چشمان یمینم جاری اســت
که ز احوال تو دیری است خبر نیست مـــــرا

تار و پود دلم از با تو نبودن پوســــــــــــــــیـد
بی تو آرامش شب تا به سحر نیست مــــرا

تن من خسته از این روزهای بی حاصــــــــل
بی تو اطراف تن خسته سپر نیست مــــــرا

درد هجران تو بسیار کشیدم لیکـــــــــــــــن
  بجزدیدار تو درمان دگر نیست مـــــــــــــــرا

از غم دوری تو قلب من آتش بگرفــــــــــــت
بجزخاکستر دل هیچ اثر نیست مـــــــــــــرا

رسم عاشق سفر از وادی معشوق نبـــــود
به تو سوگند دگر شوق سفر نیست مــــــرا

مه من رو بنما بی تو دلم غمگین اســـــــت
بی تو از این ره اندوه گذر نیست مـــــــــــرا

 

 

 

 

 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,ساعت13:2توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

حســــــرت يعنی تو

کـه در عينِ بـــــــــودنت ......

داشتنت را آرزو می کُنـــــــم
 

+نوشته شده در پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,ساعت12:57توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |


 

 

بخدا از این همه دوری دارم دیوونه میشم.تو چی؟تو چیه حالت؟

+نوشته شده در پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,ساعت12:38توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |



می خواهم از تو بنویسم برای تو که در تمام لحظاتم وجود داری.

خنده هایم برای توست.

با توبودن مرا شاد می کند وبی تو بودن مرا گریان.

توبا منی چون در قلب منی قلبم را با دنیا عوض نمی کنم

چون تو در آنی و من تنها تو را دوست دارم

+نوشته شده در پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,ساعت12:32توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

اشتباهت این بود که دوست داشتنمو باور نداشتی

من با تمام هستی ناقابلم دوستت داشتم ودارم 

باور کن هر چند دیگه دوستم نداری

افسوس به عشقم که یکطرفه بود

ولی بازم فریاد می زنم که دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم

باور کن این عشق هر چند برایت خیلی کوچیک بود

دوست داشتنم احساسم عشقم فقط برای تو

حسش نکردی هنوز نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

+نوشته شده در پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,ساعت12:24توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

چقدر خوبه بدونی یکی یه جایی داره


 


یه آهنگی رو بیاد تــو گوش میـده...

+نوشته شده در پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,ساعت12:23توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

امشب ...


قاصدك خيالم را فوت كرده ام...


ديدمش...


به سوى آسمان رفت...


ماه را پشت سر می گذارد...


...... و كهكشانها را رد خواهد كرد...


چشم انتظار باش...


نشانى تو را به او داده ام...


به او خوب گوش كن...


به تو خواهد گفت...


كه چه اندازه ...

دوستت دارم..[/

+نوشته شده در پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,ساعت12:19توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

از کسی که دوستش داری ساده دست نکش،ممکنه دیگه هیچوقت هیچ کسی رو مثل اون دوست نداشته باشی...

ازکنار کسی هم که دوستت داره ساده عبور نکن،شاید هیچوقت هیچ کس تورو مثل اون دوست نداشته باشه...

+نوشته شده در پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,ساعت12:17توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

سلام عشق دورم

کاش یه بار دیگه صدات تو گوشم می پیچید ومن از شنیدن صدای تو اروم می شدم

دلم برات تنگه

تو هستی ولی دور

چقدر سردی

من خودم یخ زده ام کاش گرمای وجودت بود تو دور بودی ولی من گرمای تو را از دور حس می کردم اما الان ....

یخ زدم

قلبم شده فقط یه ضربان که توش هیچ زندگی نیست

فراموشم کردی ولی بدون یه ثانیه هم از یادت غافل نیستم تو بامنی همه جا حتی اگه خودت نخوای

بی رحمانه تنهام گذاشتی

این رسمش نبود

بی وفا

+نوشته شده در پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,ساعت12:8توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

 قطار امروزم رسید٬ اما پیاده نشدی

من موندم و سوت قطار٬ چه انتظار بیخودی

سوتِ قطار بهم می گه ٬تو دیگه هرگز نمی یای

من بیخودی منتظرم ٬ تو اصلا عاشق نمی خوای

مسافرم! تو نمی یای ٬ من که اینو خوب می دونم

اما به احترام عشق ٬ چشم انتظارت می مونم

شاید ندونی که دلم چه بی قراری می کنه

به این و اون می گه می یای ٬ آبروداری می کنه

من اگه دوست نداشتمت ٬ منتظرت نمی شدم

همش به فکرت نبودم٬ کمی بودم فکر خودم

مسافرم!...

مگه من عاشق نبودم٬ مگه تو نشناختی منو؟

شاید سفر بهونه بود ٬ شاید دور انداختی منو

ایستگاه منو خوب می شناسه ٬ همدم دلتنگیامه

حس می کنم که این روزا ٬ فقط اونه چش به رامه

مسافرم! تو نمی یای...

+نوشته شده در پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,ساعت12:3توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

 

كاش فقط يكبار مي خواندي نانوشته هايم را ................

 

 

    ............................................................................

 

    ............................................................................

 

    ............................................................................

 

    ............................................................................

 

    ............................................................................

 

    ............................................................................

 

    مي دانستم باز هم همان حكايت هميشگي................

 

    هميشه دست خطم ناخواناست................................

 

    يا شايد حرفهاي دلم ...............................................

 

کاش یه امروز جوابمو بدی

دلم بی قرارته بیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,ساعت12:1توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

آنگاه که خنده بر لبت می میرد

چون جمعه پاییز دلم می گیرد...

دیروز به چشمان تو گفتم که برو

امروز دلم بهانه ات می گیرد...!

همیشه دلتنگت...

+نوشته شده در پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,ساعت11:59توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

امروز یکی بهم گفت فراموشت کنم

خندم گرفت...

اما گریه کردم!

فهمیدم نمی دونه چه غمه بزرگی تو دلمه

ندیده بود قلبم شکسته

ندیده بود گل عشقی رو که هر روز با گریه هام سیرابش میکنم هنوز پژمرده نشده

هیچی نگفتم

ولی چشمام همه چی رو گفته بودن...

چرا چشمای آدما هیچ وقت دروغ نمی گن؟

 

+نوشته شده در پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,ساعت11:45توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم
خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!!

+نوشته شده در چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:,ساعت18:47توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |


عشق آن نیست که کنارش باشی عشق آن است که به یادش باشی

+نوشته شده در چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:,ساعت18:40توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |


تا که بودیم نبودیم کسی کشت مارا غم بی همنفسی تا که رفتیم همه یار شدند خفته ایم و همه بیدار شدند قدر آیینه بدانیم چو هست نه در آن وقت که افتادو شکست!!.

+نوشته شده در چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:,ساعت18:34توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |


مراقب قلب ها باشیم


 


وقتی تنهاییم، دنبال دوست می گردیم



پیدایش که کردیم، دنبال عیب هایش می گردیم



وقتی که از دست دادیمش، دنبال خاطراتش می گردیم



و همچنان تنها می مانیم


 


هیچ چیز آسان تر از قلب نمی شکند

+نوشته شده در چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:,ساعت18:13توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

چقدر جات خالیه دیونه نشم خوبه

+نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,ساعت14:16توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |


 

گرفته دلم ، کجایی که آرامم کنی ، کجایی که این غم یخ زده را در دلم آب کنی
گرفته دلم ، کجایی که به درد دلهایم گوش کنی ، کجایی که مرا با بوسه هایت گرم کنی…
نیستی و من در حسرت این لحظه ها نشسته ام ، نیستی و من بیشتر از همیشه خسته ام
در لا به لای برگهای زندگی ، نیست برگی که از تو ننوشته باشم ، نیست روزی که از تو نگفته باشم
امروز آمد و از تو گفتم ،نبودی و اشک از چشمانم ریخت و در همان گوشه نشستم ، دلم خالی نشد و گرفته دلم ، کجایی که دلم به سراغت بیاید گلم؟
نیستی و حتی سراغی از دلم نمیگیری ، یک روز نباشم که تو مثل من نمیمیری….
نمیبینی چشمهایم را ، نمیمانی تا دلم را ، به نقطه خوشبختی برسانی ، مرا به جایی آرام بکشانی تا خیالم راحت باشد از اینکه همیشه تو را خواهم داشت
نمیخواهی دلم را ، نمیدانی راز درونم را ، نمیگذاری تا مثل گذشته دلم تنها به تو خوش باشد ، هیچ غمی در قلبم ننشسته باشد ، اگر اشک از چشمانم میریخت یکی مثل تو در کنارم نشسته باشد ، تا پاک کند اشکهایم را ، تا زیبا کند لحظه هایمان را…
گرفته دلم ، کجایی که سرم را بگذارم بر روی شانه هایت ، تا پی ببرم به آن دل پر از نیازت ، تا تو را در میان بگیرم ، تا همانجا در آغوشت برایت بمیرم…
نیستی و من حتی در حسرت آغوش سرد توام ، نیستی و من حتی منتظر بهانه های توام
کاش بودی و حتی به دلخوشی های تو  نیز راضی بودم ، من مثل قطره بارانی ام که در کویر خشک دلت عذاب میکشد،طعم تلخ بی محبتی ها را میچشد …
گرفته دلم ، کجایی که آرامم کنی

+نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,ساعت12:52توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

دلم بگیرد یا نگیرد برای تو چه فرقی میکند؟تو که احساس پاک مرا در بازار

پر مشتری دنیا فروخته ای................

قربانی تو شوم یا نشوم چه تفاوتی دارذ؟تو مرا به مسلخ فرداهای بی سر انجام برده ای......

اشک بریزم یا نریزم راهی سفر شده ای................

نفس نفس برای تو زندگی کردن یا نکردن چه فرقی می کند؟

باور کن دروغ می گویند سرنوشت را میتوان از سر نوشت

اگر چنین بود پس چرا منی که زاده عشق تو بودم اکنون در گورستان عشق مدفونم؟

ای کاش جای انکه مرا به خاطراتت بسپاری به خاطرت بسپاری

+نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,ساعت12:44توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

 

 

اگر می توانستم مجازاتت کنم

 

از تو می خواستم......

 

به اندازه ای که تو رو دوست دارم

مرا دوست داشته باشی

+نوشته شده در دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:,ساعت14:27توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

یکی داشت و یکی نداشت

                                  اونی که دوستم نداشت تو بودی و اونی که دوست داشت من بودم

 

یکی خواست و یکی نخواست

                                 اونی که خواست تو بودی و اونی که بی تو بودن و نخواست من بودم

 

یکی آورد و یکی نیاورد

                                 اونی که آورد تو بودی و اونی که به جز تو به هیچکس ایمان نیاورد من بودم

 

یکی موند و یکی نموند

                                 اونی که نموند تو بودی و اونی که بی تو موند من بودم

 

یکی رفت و یکی نرفت

                                 اونی که رفت تو بودی و اونی که بخاطر تو تو قلب کسی نرفت من بودم

            

 

+نوشته شده در دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:,ساعت14:18توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند
و…و من همچون غربت زده ایی در اغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید

کاش قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت
کاش توی جاده های زندگی خنده هم از گریه سبقت می گرفت

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

+نوشته شده در یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,ساعت23:10توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |