دلتنگ کــه باشی ، آدمـِ دیگری می شوی…
وقتی دلتنگ تو میشم می بینم عکستو هر جا میخواد آشتی کنه قلبم دوباره با غم دنیا من دیونه یه عمره که به عشق تو اسیرم همش از تو مینویسم تا دوباره جون بگیرم یه سوال از تو دارم!؟ بمون یا که برم!؟ دل میخواد تا بدونه چی جوابش رو بدم؟............ به خدا هیچ کسی هر گز مثل تو برام نمیشه دل تنگم رو صدا کن چشم به راهتم تا به همیشه میزنم به آب و آتیش خودمو با تو ببینم زیر رقص شاپرکها گل عشقت رو بچینم
من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم: درعصرهای انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار! خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو! کلبه ی غریبی ام را پیدا کن، کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب آرزوهای رنگی ام! درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را کنار بزن! مرا می یابی
فکر نمیکنم ...... میدونی چرا؟؟ آخه... جای نگاهت رو نگاهم مونده.....هنوز عطر دستات رو از دستام میتونم استشمام کنم....رد احساست روی دلم جا مونده ... میتونم تپشهای قلبت رو بشمارم...........چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف میزنن.......حالا چطور بگم تنهام؟؟چطور بگم تو نیستی؟؟چطور بگم با من نیستی؟؟آره!خودت میدونی....میدونی که همیشه با منی....میدونی که تو،توی لحظه لحظه های من جاری هستی....آخه...تو،توی قلب منی...آره!تو قلب من....برای همینه که همیشه با منی...برای همینه که حتی یه لحظه هم ازم دور نیستی...برای همینه که میتونم دوریت رو تحمل کنم...آخه هر وقت دلم برات تنگ میشه...هر وقت حس میکنم دیگه طاقت ندارم....دیگه نمیتونم تحمل کنم...دستامو میذارم رو صورتم و یه نفس عمیق میکشم....دستامو که بو میکنم مست میشم...مست از عطر ت. صدای مهربونت رو میشنوم ...و آخر همهء اینها...به یه چیز میرسم.....به عشق و به تو.....آره...به تو....اونوقت دلتنگیم بر طرف میشه...اونوقت تو رو نزدیکتر از همیشه حس میکنم....اونوقت دیگه تنها نیستم حالا من این تنهایی رو خیلی خیلی دوسش دارم.. به این تنهایی دل بستم...حالا
یاد تو همیشه با من است
چه در کشاکش شب های سرد و طولانی چه در غروب غم انگیز روشنایی و چه در لحظه های تلخ زندگانی یاد تو انگار باد است و می برد رعد است و می زند نقش است و می نگارد و انگار مهر است و می ماند دنیا دنیا غم را به دوش میکشم تا بیادت باشم دریا دریا اشک بپایت میریزم تا بیادت باشم و این از معجزات عشق من است
باز هم سفر کرده ای و چه سخت می گذرد ایام بدون تو اوقاتی که در نبود تو بر من میگذرد ، مرگیست بنام زندگی و من سخت دلگیرم لحظه ها را به امید دیدن دوباره ات و چشیدن طعم شیرین با تو بودن میگذرانم دیروز سخت بیمار شدم انگار که بغض تنهایی گلویم را میفشرد دلم میخواست به گوشه ای پناه ببرم و زانویم را در بغل بگیرم و به تصور اینکه سر بر شانه ات نهاده ام بی تامل اشک بریزم اکنون با دلی پر از رنج دوریت از اعماق قلب پر دردم فریاد میزنم که دلم برای خنده هایت و برای چشمهایت و برای بودنت تنگ شده است بدان که لحظه ای بدون تو نیاسودم و بدان که تا همیشه عمرم دوستت دارم
دلم برایت خیلی تنگ است شاهدم نیز گوشی تلفنی است که بارها و بارها در دست گرفته ام و تک تک شماره هایت را با تمانینه بر رو ی صفحه لمس نموده ام اما همیشه شماره آخر را نتوانستم بگیرم نمی دانم چرا؟! مثل همیشه دلتنگ و بی قرارت هستم مثل همیشه مشتاق و عاشقت هستم نمی دانم کجائی؟! چه می کنی؟! اما می دانم که چه باشی چه نباشی همیشه عــــــاشقت می مانم از من دوری اما هیچ گاه یادت نگذاشت تا دوریت برایم پایدار باشد شاید ندانی هر شب این رویای توست که مرا به خواب دعوت می کند
یه سلام عاشقونه
من تمام بی كسی هايم را قامت بسته ام و در طولانی ترين سجده اندوه به اندازه همه نبودنهايت اشك می ريزم و به بلندای يلدای فراقت با آهی از عمق قلب هزارپاره ام ، كابوس رفتنت را خاكستر می كنم ...!!!!! بگذار بی ادعا اقرار كنم كه دلم برايت تنگ می شود ، وقتی نيستی دلتنگی هايم را قاب می كنم . لحظه لحظه غروبی را كه نيز دلتنگ تو و چشمان بارانی ات می شوم ، قاب می كنم تا وقتی آمدی نشانت دهم كه شايد ديگر تنهايم نگذاری ....! تو كه می آيی پنجره ای باز می شود، پرده بی رنگ دلتنگی كنار می رود ، آرام ميان جانم خانه ميكنی و چه ساده همسايه دلم می شوی ، حال من و ستاره ها دلتنگ تو ايم ....!!!! آه كه اي كاش همه روياها به حقيقت مي پيوست كاش آن پنجره در عالم خواب نبود اما افسوس...
نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو ، درک کن چه حسی دارم ، همیشه میمانم مال تو...
و حقیقت داری...
صدایت... حرف هایت... بوسه هایت... عشقت... خیالی نیست... هیچ کس مثل من حرف هایت را مهربان نمی فهمد... هیچ کس به اندازه ی من نگران دنیایت نیست... هیچ کس به اندازه ی من انتظار صدایت را نمی کشد... هیچ کس به اندازه ی من در تک تک نفس هایش حضورت را لمس نمی کند... و هیچ کس به اندازه ی تو حوالی زندگیم پرسه نمی زند... باور کن مرا...
پیشانی ام ...
خیلی دلتنگ چشاتم هنوز درگیر صدا تم از همون روزی که رفتی چشم به راه نامه هاتم هنوزم توی خیالم فکرمو میگیره ماتم از همون روز جدایی من و غصه هام دوتایی شبا تا صبح پیش مهتاب دست به دامن خداییم خیلی دلتنگ حضورم توی لحظه لحظه هاتم یعنی میشه که بفهمم من دلیل خنده هاتم ؟ میشه که یه روز بفهمم تو نبودم من دلیل غصه هاتم خیلی دلتنگ حرفاتم که میگفتی دونه دونه نمیدونستی تو ذهنم همیشه تازه میمونه نمیدونستی که حرفات زیر نور نرم مهتاب توی شبهام خیس میشن از نم اشکام من همه دلخوشیم اینه مهتاب وقتی اشکامو میبینه حرفامو بت برسونه خیلی دلتنگ احساست همون حس لطیف و پاکت که با حرفات قلبمو میکردی ساکت باز منو تنها گذاشتی رفتی تو لاکت؟ من دیگه نمیتونم بمونم ساکت . !. !.
هر شب مرا با خود میبری ، میبری به جایی که تاریک است و روشنایی آن تویی هرشب مرا به اوج میبری ، میرسیم به جایی که نگاهت همیشه آنجا بود ما یکی شده ایم با هم ، همیشگی شده عشقمان، بگو از احساست برای من… همیشه میگویم تو تا ابد برایم یکی هستی ، یکی که عاشقانه دوستش دارم ، یکی که برایم یک دنیاست…. دنیای زیبایی که درون آنم ، ببین یک دیوانه دائم نگاهش به چشمان توست ، من همانم! ببین که حالم ، حال همیشگی نیست ، اینجا ، همینجایی که هستی باش، که قلبم بدون تو زنده نیست ما عاشقانه مانده ایم برای هم ، من برای تو هستم و تو برای من ، تمام نگاهت را هدیه کن به چشمان عاشق من… هر زمان فکر بی تو بودن میکنم نفسم میگیرد، اگر نباشی قلبم بی صدا میمیرد،مثل حالا باش ، مثل حالا عاشقانه دوستم داشته باش ، نه اینکه فردا بیاید و بیخیال ما باش…. گفته بودم که با تو نفس میگیرم ، گفته بودم با تو در این زندگی تنها رنگ عشق را میبینم ، رنگی به زیبایی چشمانت ، اگر دست خودم بود دنیا را فدا میکردم برای همیشه داشتنت تو را با هیچکس عوض نمیکنم ، عشقت را همیشه در قلبم میفشارم و به داشتنت افتخار میکنم تو را که دارم دیگر تنهایی را در کنارم احساس نمیکنم ، غم به سراغم نمی آید و دیگر به جرم شکستن اعتراف نمیکنم! ما یکی شده ایم با هم ، گرمای زندگی با تو بیشتر میشود
تحمل کردن قشنگه
کاش مي دونستي چقدر دلم بهانه تو را ميگيره هر روز کاش مي دونستي چقدر دلم هواي با تو بودن را کرده کاش مي دونستي چقدر دلم از اين روزهاي سرد بي تو بودن گرفته کاش مي دانستي چقدر دلم براي ضرب آهنگ قدمهايت گرمي نفسهايت، مهرباني صدايت تنگ شده کاش مي دانستي چقدر دلواپس توام کاش مي دانستي چقدر تنهام ، چقدر خسته ام و چقدر به حضور سبزت محتاجم و همیشه از خودم می پرسم این همه که من به تو فکر کنم تو هم به من فکر می کنی؟
...مهربون من
فکر نکن تو دنیا تنهایی.فکر کن که یه تنها هست که تو براش یه دنیایی. نوار قلب من بالا و پائین می پرد!!!
باران که می بارد دلم برایت تنگ تر می شود راه می افتم من بغض میکنم ، آسمان گریه ...
خسته ام از تمام نشنیدنهای تو... تازه حکمت بازی های کودکانه را میفهمم خسته ام از بودنت ولی دوربودنت خسته از داشتن ولی یه جورایی کم داشتنت کاش همیشه کنار م بودی دست نیافتنی ترین عشق عاشقانه می ستایمت
حالا تو بی من و ... من دور از تو ... در افسوس گذشته ... به جا مانده ایم ... دلم می خواست شانه هایت ... ستون محکمی برای سرگشتگی هایم می شد... من بدون تو ازین تنهایی میترسم ...
یا زمان به کندی میگذرد که امانم را بریده ... و یا هجوم دلتنگی ها ... کدام؟ یکباره بر سرم آوار شده که حتی توان نوشتنم نیز نیست!! من که برای رسیدن به تو ... با رویاهای خودم ... تا آخر دنیا ... پا به پای تو آمدم ... کجای این دنیای لایتناهی را به اشتباه طی کردم؟ وقتی به تو رسیدم ... جز تنهایی و جدایی نصیبم نشد..؟ به من بگو ...؟ کدام راه را برای رسیدن به تو... اشتباه رفتم ... که نصیبم تنهایی شد ؟... بگو..
ما به هم نمی رسیم امّا بهترین غریبه ات می مانم که تو را همیشه دوست خواهد داشت
کاش باورت نشود چقدر دوستت دارم تا تمام عمر آن را به تو ثابت کنم
چشم هایت نزدیک ترین حادثه به معجزه است که دنیا را به بهشت بدل می کند ! داشتنت گنجی بی پایان و نبودت فقر مطلق ست به یاد آوردنت لحظۀ چکیدن باران از خیال سیب و فراموش کردنت آن سان غریب که بخواهی کسی را به یاد آوری که هرگز ندیده ای !
سلام اولين و اخرين عشق ، سلام به تو اي هم راز زيبايم هنوز هم عاشقانه هايم را عاشقانه براي تو مينويسم هنوز هم در ازدحام اين همه بي تو بودن از با تو بودن حرف مي زنم اميدوارم كه اين دل نوشته ها را بخواني تا باورت شه كه هنگام نوشتن آنها چگونه ديوانه وار عاشقت بوده ام اولين و اخرين عشق ، تورا دوست دارم و ميدانم كه نميداني تويي تنها عشق هميشگي ام دلم مي خواد با تو باشم ، تو که همه وجودمي جونم و عمرم مال توست ، خون تو رگهاي مني اينو بدون عاشقتم عاشق ترينه عاشقا ديـوونتم جونم ، ديـوونتم من به خــدا
گریه چرا ای آسمون مگه تو هم دلت پره مگه تو هم خسته شدی از این عذاب و دلهره چرا مگه تو هم دلت یه جایی گیر کرده ولی نمیتونی باهاش باشی که اینجوری زار میزنی ببار امشب خیلی تنهام گریه شده کار شبهام ببار امشب من نمیخوام کسی ببینه خیسه چشمام ببار امشب ببار امشب ببار امشب خورشید تو کنارته خورشید من ازم جداست شبا پر از ستاره ای ستاره ی من پس کجاست تو سیل اشکای تو پنهون شدم و بارونه چشام کاشکی فقط واسه یه بار بخونی عشق و از لبام ببار امشب خیلی تنهام گریه شده کار شبهام ببار امشب من نمیخوام کسی ببینه خیسه چشمام ببار امشب ببار امشب ببار امشب -----------------------------------
دست به دعا میشوم! انگار عقربه های ساعت هم از انتظار خسته اند ، نشسته اند و حرکت نمیکنند چرا نمیگذرد ، تا برسد آن روز که من با تو زیر باران ، حس کنم نغمه های دل انگیز باران را در خواب میبینمت تو را ،ستاره ها که می آیند ، نمیدانم ، میدانند حال من را یا نه ! روزها شبیه هم هستند ، امشب نیز مثل دیشب است دیشب خواب دیدم سرم بر روی شانه هایت است امروز در فکر خواب دیشب بودم به انتظارت مینشینم انتظارم پایان نمی یابد میروم به سوی پایانش ، تا نزدیک شوم به تو در کنارت خیره شوم به چشمانت تا بگویم خیلی خیلی دوستت دارم
چقدر فاصله بين ماست از اين فاصله بيزارم دلم مي خواست مي گفتم چه احساسي بهت دارم نگاهم کن خودت شايد بفهمي چي تو قلبم هست نگاهم کن که با چشمات رها ميشم از اين بن بست نزار باقي اين روزا با اين تنهايي ها سر شه اگه عاشق بشي ميشه که اين فاصله کمتر شه کنار تو دلم ميره ، تو اوني که دلم کم داشت نميدونم چطور ميشه ، تو و اين قلب رو با هم داشت يه حرفي رو زبونم هست مثل بغضي که نشکسته ولي دور بودن از دنيات لبامو روي هم بسته هميشه آرزوم بودي ، نزار اين حس يه عادت شه يه کاري کن که اين رويا شبيه واقعيت شه نتونستم بگم بي تو از اين زندگي بيزارم ولي هر کاري ميکنم تا بفهمي دوست دارم
دلم تنگ است برای کسی که نمی داند... نمی داند که بی او به دشت جنون می رود دلم... می دانم که اگر نزدیکش شوم، دور خواهد شد.... پس بگذار که نداند بی او تنهایم... دور میمانم که نزدیک بماند...
دلم تنگ شده براي وقتي كه مي گفتي :دلم واست تنگ شده دلم تنگه.. براي بودنت شايدم لبخند خودم دلم براي همه چيز تنگ شده جز نبودنت !
به سلامتیِ اونی که
هــــــر لــــحظه بـــهانـــه تــــو را مـــیگــیــرم
وقتی دلم بهونه بودنتو میگیره
بند دلم را به کفش هایت گره زده بودم که هرجا رفتی دلم را با خود ببری غافل از اینکه تو پابرهنه میروی و بی خبر..!! من می دانم دلم تا همیشه در وسط ترین نقطه ی زندگیت جا مانده است جایی بین خواستن و نخواستن جایی بین بودن و نبودن جایی بین رفتن و نرفتن جایی بین ....... این نقطه های خالی ... جا مانده
בلــم حـضـور مــرבانــﮧ مے פֿــواهــد ... نـــﮧ اینـکـﮧ مــرב بــاشـد ، نـﮧ ... مــــرבانــﮧ بـاشـد، حــرفـش... قــولــش... فــکــرش... نـگـاهـش... قـلـبـش... و ...آنــقــבر مــرבانــﮧ کـﮧ بـتـواטּ تا بـیـنهـایــت בنـیــا بـﮧ او اعـتــمــاב کـــــــــــــــــــرב...
تو با یک جرعه از دریای یادت میان باغ قلبم جا گرفتی تو با یک انعکاس نقره ای رنگ مجال ناز از رعنا گرفتی تو چون یک هدیه فیروزه ای رنگ مرا بر قایق رویا نشاندی با یک لطف،یک لبخند ساده مرا به سرزمین عشق خواندی تو دیوار میان قلب ها را به رسم آسمانی ها شکستی وچون حسی غریب و واژه ای سرخ میان دفتر روحم نشستی تو دریایی ترین ترسیم یک موج تو تنها جاده ی دل تا خدایی تو مثل نغمه ی موزون بارون به روی اطلسی ها نازنینی وتا وقتی که روحم مال اینجاست به روی صفحه ی دل می نشینی |
About
Home
|
آپلود عکس - شبکه اجتماعی فیس نما - مجله شب فارسی - سایت عکس باران