رفته ای اینک ، اما ایا
کنارم که نیستی همه چی سراب ِ پر از بغض ِ دنیام ، نفسهام عذاب ِ تو حبس ِ سکوتم پر از هق هق و درد ببین درد ِ دوریت با این دل چه ها کرد کنارم که نیستی پر از اشک ِ چشمام همون حس ِ تلخی که هیچوقت نمیخوام یه کابوس ِ لحظم بدون ِ حضورت شده خون ِ رگهام همۀ وجودت من ِ تشنه آخر از عشقت میمیرم تو باشی با عشق ِ تو آروم میگیرم تو هستی که قلبم پر از عشق و شور ِ بدونِ تو نبض از دلم خیلی دور ِ کنار تو بودن یه حس ِ دوبارس مث ِ لحظه هایی که غرق ِ ترانه س کنارم بمون تا نفس یاورم شه تو آغوش ِ تو بودن بازم باورم شه
این کلام حرف آخر من است : بدون تو هرگز! این عشق تو سرپناه آخر من است ، و این دوست داشتنت ، تنها امید بودن من است… بدون تو حرفی برای گفتن نیست به جز یک کلام : آن هم کلام آخر : خدانگهدار زندگی! بدون تو جایی برای ماندن نیست و هیچ راهی برای زنده بودن نیست…. چشم به راه تو میباشم در این جاده زندگی ، با پاهای خسته و دلی پر از امید! وقتی غروب می شود و تو نمی آیی دلم پر از خون می شود و چشمهایم پر از اشک… باز به انتظار طلوع و آمدنت مینشینم ، دلم میخواهد آن لحظه همچو خورشید در آسمان قلبم طلوع کنی …. ای وای از فردا… و وای از آن روزی که آسمان ابری و دلگرفته باشد …. آن زمان خورشیدی در آسمان نیست ، و باز باید به انتظارت نشست …. نشست و گریست با همان دل پر از خون ، با آن پاهای خسته و قلبی شکسته…. این کلام حرف آخر من است : بدون تو هرگز!
آن لحظه که دلتنگ یارم می شوم خود به خود هوس باران را می کنم. آن لحظه که اشک از چشمانم سرازیر می شود هوس یک کوچه تنها را می کنم آن لحظه است که دلم می خواهد تنهایی در زیر باران بدون هیچ چتر و سر پناهی قدم بزنم قدم بزنم تا خیس خیس شوم ، خیس تر از قطره های باران…. خیس تر از آسمان و درختان آن لحظه که خیس خیس می شوم ، دلم می خواهد باز زیر باران بمانم ، دلم نمی خواهد باران قطع شود. دلم می خواهد همچو آسمان که بغضش را خالی می کند ، خالی شوم ، از دلتنگی ها ، از این شب پر از تنهایی تنها صدای قطره های باران را می شنوم ، اشک می ریزم ، و آرزوی یارم را می کنم دلم می خواهد آسمان با اشکهایش سیل به پا کند لحظه ای که آرام آرام می شوم و دیگر تنهایی را احساس نمی کنم ، چون باران در کنارم است. باران مرا آرام می کند ، مرا از غصه ها و دلتنگی ها رها می کند و به آرزوهایم نزدیک می کند آن دم که باران می بارید ، بغض غریبی گلویم را گرفته بود ، دلم می خواست همچو آسمان که صدای رعدش پنجره های خاموش را می لرزاند فریاد بزنم ، فریاد بزنم تا یارم هر جای دنیاست صدای مرا بشنود. صدای کسی که خسته و دلشکسته با چشمان خیس و دلی عاشق در زیر باران قدم می زند ، تنهایی در کوچه های سرد و خالی… کجایی ای یار من ؟ کجایی که جایت در کنارم خالی است. در این شب بارانی تو را می خواهم ، به خدا جایت خالی خالی است. کاش صدایت همچو صدای قطره های باران در گوشم زمزمه می شد تو بودی شبی عاشقانه را با هم داشتیم ، تو که نیستی منی که همان مرد تنها می باشم قصه ای غمگین را در این شب بارانی خواهم داشت. قصه مرد تنها در یک شب بارانی ، شبی که احساس می کنم بیشتر از همیشه عاشقم. آری آن شب آموختم که باران بهترین سر پناه من برای رفع دلتنگی هایم است.
می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست آنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسست می روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سرد آن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکست می روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــاند از هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته است راســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم تو تاول غــــــربت به روی باغ احســــــاسم نشست طـــــــرح ویران کـــردنم اما عجیب و ســــــاده بود روی جلد خاطــــراتم دست طوفــــــان نقش بست
من ترانه می سرایم تو ترانه می نوازی در ترانه های من اشک است و بی قراری یک بغل از ارزوهای محالی… تا ابد چشم انتظاری… فکر پایان و جدایی… ترسم از این است که شاید در نگاهت من بیابم ردی از یک بی وفایی…
مانده ام بر سر دو راهی
هر وقت بین دوتا انتخاب مردد بودی ؛ |
About
Home
|
آپلود عکس - شبکه اجتماعی فیس نما - مجله شب فارسی - سایت عکس باران