تو در وجودم میرویی آن چنانکه علفهای تازه در لابهلای سنگفرشهای مخروبهای میروید من میآیم تا تو را بر شانهام بگذارم و از میان سایههای غلیظ تنهایی و لحظه های عاجز زندگی بدون عشق و سراب خاطرهها و روزمرگی لرزان بیرون ببرم آخر میدانی جویباریست که به ابدیت میریزد همیشه و به هر شکلی به راه خود خواهد رفت چیزی توان توقف آن را ندارد عشق را میگویم عشق... عشق نام دیگر توست نظرات شما عزیزان:
|
About
Home
|
آپلود عکس - شبکه اجتماعی فیس نما - مجله شب فارسی - سایت عکس باران